بخش هایی از کتاب» دمیان»:
«بسیار خوب٬ فکر میکنم بتوان داستان قابیل را با تفسیری کاملا متفاوت ارائه داد.مطمئنم اکثر چیزهایی که به ما یاد میدهند بی کم و کاست درست است٬ولی شخص میتواهند همه آنها را از زاویه ای کاملا متفاوت با آنچه که نظر معلمان است ببیند.که در این صورت اکثر اوقات هم معنای بهتری پیدا میکند.فی المثل٬ ممکن است کسی قابیل و نشان روی پیشانیش را به ترتیبی که گفته شده دوست نداشته باشد.کسی ممکن است کاملا بپذیرد که او برادرش را با سنگ کشته و ترسیده و توبه کرده است.اما اینکه علامت و نشانی خاص که به او داده شده بواسطه ترس و جبن بوده ٬ علامتی که اورا از دیگران متمایز و حفظ کند و ترس از خدا را در دل انسانها بیندازد ٬حرفی کاملا عجیب است»
«اولین عامل داستان یعنی پایه واقعی آن همان «نشان» و علامت است.در صورت قابیل نشانی بود که دیگران را میترساند.کسی جرات نمیکرد به وی دست بزند.او و بچه هایش مردم را تحت تاثیر قرار میدادند .حتما آنچه که بر پیشانی داشته چیزی شبیه مهر نبوده است ٬ زندگی هرگز اینطور آشکارا و بی پرده سخن نمیگوید.کارش به رمز و کنایه است.بیشتر به نظر می آید که مردم از دیدن چهره تقریبا زشتش یکه میخوردند.شاید هم اندکی باهوش تر و متهورتر بود و نگاهی بی باکانه داشت.هرچه بود مردی قوی بود:میبایست با ترسی آمیخته به حرمت به او نزدیک شد.او یک «نشان» داشت.مردم از بچه های قابیل میترسیدند :چون آنها دارای» نشان» بودند.بنابراین مردم نشان را آنچنان که نباید تعبیر و تفسیر کردند.یعنی آن را علامتی برای تمایز ندانستند.بلکه به مفهوم مخالف آن توجه کردند.میگفتند:آن بچه های با نشان مردمانی عجیبند٬ که به واقع هم بودند.آدمهای با شهامت و با شخصیت همیشه به نظر دیگران زشت میآیند.اگر نسل مردی بی باک و زشت رو آزادانه به این سو و آن سو میرفت افتضاحی پیش می آمد لقبی به آنها میچسباندند تا هم از دستشان آسوده شوند و هم به این ترتیب ترس و وحشتی که بارها به آنها روی کرده بود را جبران کنند.»
«داستانهای کهنی مانند شریر بودن قابیل همیشه درست هستند ولی غالبا بطور صحیح ضبط نشده اند و از آنها تفسیر درستی ارائه نشده است. به نظر من٬قابیل آدم خوبی بوده و مردم از روی ترس این داستان را به او چسبانده اند..داستان تنها یک شایعه بود ٬ موضوعی که مردم با آن گپ میزدند.البته اینکه قابیل و فرزندانش دارای نوعی نشان بوده و هستند و با اکثر مردم تفاوت دارند را میپذیرم.حرف درستی است»
«در مورد کشته شدن هابیل توسط قابیل هم باید بگویم که این موضوع حتما حقیقت دارد.آنکه قوی بود ضعیف را کشت.البته جای تردید است که مقتول واقعا برادرش بوده باشدوولی این موضوع اهمیتی ندارد.همه مردها در نهایت برادرند.شاید این کار حقیقتا عملی شجاعانه بوده است.در هر حال بعد از آن آدمهای ضعیف همیشه از قابیل هراسان بودند و به سختی از او شکوه میکردند.»
«پرنده تلاش میکند تا از تخم رها شود.تخم همان جهان است.کسی که دلش میخواهد به دنیا بیاید٬اول باید دنیایی را ویران کند.پرنده به سوی خدا پرواز میکند»
«تو نمیتوانی خودت را با دیگران قیاس کنی:اگر طبیعت تو را به صورت خفاش ساخته نباید سعی کنی شتر مرغ شوی.گاهی فکر میکنی آدم عجیب غریبی هستی و خودت را ملامت میکنی که چرا راهت با اکثر مردم فرق دارد٬ از این فکر باید بیرون بیایی.به آتش خیره شو.به ابرها چشم بدوز.همینکه نداهای ضمیرت را شنیدی خود را تسلیم آنها کن.نپرس که اینها موضوعاتی مجازند یا نه٬ آیا خدا خوشش میآید یا نه.آیا پدر و معلمانم را خشنود میسازد یا نه.اگر جز این باشی خود را از بین خواهی برد.در آن صورت پایت به زمین دوخته خواهد شد٬ بدل به گیاه و نبات میشوی.خدای ما هم خداست و هم شیطان.هم جهان نور را در بر دارد هم جهان ظلمات را.او برای هیچ یک از اندیشه ها و رویاهایت استثنا قائل نمیشود.این را هیچ وقت فراموش نکن.زمانی که بیگناه شدی و روحیه یی طبیعی یافتی او تو را ترک میگوید و تو را به حال خود رها خواهد ساخت و به دنبال ظرف دیگری خواهد گشت تا اندیشه اش را در آن بریزد»
«هیچ چیز در جهان برای بشر ناگوارتر از طی مسیری نیست که به ضمیر او راه می یابد.»
****
اینها بخش هایی از کتاب دمیان بودند.توضیح بیشتر و چرایی این پست و چگونگی کنار آمدن من با آن بماند برای پست بعدی چون انگشتانم خسته شد.