بایگانیِ مِی, 2012

کلامی از استاد !!!

منتشرشده: 22 مِی 2012 در دسته‌بندی نشده

میپرسم : آیا او براستی میبیند؟؟؟

میگوید: درستش این است که بپرسی آیا چیزی هست که او نبیند !!!

راز…

منتشرشده: 21 مِی 2012 در دسته‌بندی نشده

از روزی که فهمیدم رنگ ها تنها بازتاب هایی از نور هستند که به علت تفاوت در بازتاب هایشان رنگ های متفاوتی میشوند ، راز بزرگی را فهمیدم…

همه چیز آنطور که من فکر میکنم نیست !!!

شق الذات !!!

منتشرشده: 20 مِی 2012 در دسته‌بندی نشده

شکاف بر میدارم…

نوری از درون من به برونم متصاعد میشود…

زنی از من خارج میشود…

من میشوم زنی زیبا به درازنای هزاران سال بالغ تر از من که جسارت و صلابت از جزئی ترین عملش هویداست…

و من برجای مانده ، میشوم دخترکی هراسان و لرزان که به دنبال پناهگاهی برای پنهان شدن میگردد…

این دوگانگی را با ذره ذره سلول هایم لمس میکنم….

با ذره ذره سلول های زنی بالغ و صبور و دخترکی عجول…

دلیل تناقض تمام رفتارهایم بر من آشکار میشود…

من در من دیگرم منیت یافته ام و من دیگرم در درون من زنده است….

ما دو نفریم با یک بدن….

بیننده …

منتشرشده: 5 مِی 2012 در دسته‌بندی نشده

تو نبودی و ندیدی…

دیشب من از مرزها گذشتم….

از لبه تیغ گذر کردم من…

از برندگی تیغ به لطافت لمس پر رسیدم و از نرمی پر به سختی سنگ…

از سختی سنگ به زلالی آب سفر کردم و از سیالی آب به بی وزنی باد…

تو نبودی و ندیدی…اما…

من به تو میگویم از تمام اینها به چه چیز رسیدم…

به واقعیتی در هم تنیده…به حقیقتی یکپارچه…به حسی یگانه…

به اینکه تمام اینها همه در حقیقت یک چیزند…

دوگانگی و چندگانگی ای نیست…

همه چیز چون گره های یک بافت در هم پیوند خورده است…

***

هی حلزون…تو دنیا را چطور میبینی؟؟؟

قابلیت !!!

منتشرشده: 4 مِی 2012 در دسته‌بندی نشده

صدای درونم را ساکت میکنم….

به محض سکوت خاطره ای برایم زنده میشود…

خاطره هایی که انگار در عمیق ترین بخش ذهنم پنهان شده بودند…

عجیب است….

در عرض نیم ساعت به اندازه ده سال خاطره به یاد آوردم…

آن هم خاطره هایی فراموش شده…..

***

چه قابلیت های پنهانی میتواند داشته باشد انسان !!!