دیروز ما بطور ناخواسته در یک جلسه کاری شرکت نمودیم.یعنی سرمان را در جلسه کاری نمودیم.
البته این نکته قابل ذکر است که ما نمیخواستیم.اصرار فرمودند.
جلسه متشکل از سه بانوی محترم و چهار مرد بود.ما رفتیم در مسند ریاست تکیه زدیم و رئیس جلسه برای ما چای آورد که بسیار کیفور گردیدیم از اینکه بلاخره در مسند ریاست هرچند در مدتی کوتاه قرار گرفته ایم.
بانوان محترم هر سه از وکلای پایه یک بودند که به شغل شریف وکالت و تیزر سازی توامان مشغول بودند(!!!)
و ما به این نتیجه رسیدیم که وا اسفا که از قافله عقب مانده ایم.
خوشمان از این پایین آوردن شان وکالت توسط همکاران عزیز نیامد.اما گفتیم از یک طرف دیگر این هم نوعی زرنگی است دیگر.هم میل نمودن از آخور هم از توبره.
جلسه شروع شده بود و ما که رسیدیم ادامه دادند.
چهار مرد حاضر در جلسه همگی از پیش معرف حضور ما بودند.هر چهار نفر بسیار باهوش.خلاق و محترم و مذهبی!!!.
تا پیش از این ما هر بار با این آقایان مراوده میداشتیم به گونه ای فوق العاده مودبانه و با احترام ما را مورد خطاب قرار داده و به خود اجازه شوخی نمیدادند.با خودشان شوخی بسیار مینمودند اما با ما هرگز.و ما در مقابل شیطنتهایشان به لبخندی بسنده مینمودیم.
جلسه ابتدا رسمی بود.
اندکی که گذشت یکی از بانوان محترم اذعان فرمودند که همکار دیگر ایشان بسیار حافظه خوبی دارد.
همکار شماره 2 با غروری خاص فرمودند که دقیقا همینطوره.من خیلی باهوشم!!!!
ما که سرمان پایین و مشغول مطالعه روزنامه بودیم سرمان را بالا کردیم و نگاهی خریدارانه به سرتا پای این اسطوره هوش انداختیم.در دل گفتیم خوبه.اعتماد به نفس داشتن خوب است.همکار شماره 3 در تمام مدت با موبایل صحبت میکردو کلا از ماجرا به دور بود.
همکار شماره 1 که ظاهرا رئیس سایرین بود بسیار باهوش تر و با ذکاوت تر به نظر میرسید.اما نمیدانم چرا انقدر علاقه داشت با تمام تن غش کند روی میزو عشوه بریزد.و به آقایان محترم بگوید عزیزم!!!
میزان عشوه های بانوی محترمه ما را به شگفت وا داشت که بیندیشیم :
1)آیا براستی محیط کاری و جلسه کاری است یا ما بی اطلاعیم؟؟؟
2)آیا ما هم به راستی زنیم؟؟؟
3)کلاسی برای عشوه های خرکی باید برویم.چون این میزانش دیگر در حد توان ما نبود.
همکار شماره 1 در همین میزان جالب توجه بود.
جالبتر همکار شماره 2 بود.
کوهی بود از اعتماد به نفس کاذب.
جملات بانوی محترم را بشنوید با من همعقیده میشوید:
الف)من اگه 50 درصد حواسم رو هم جمع کنم باز 200 برابر همه شما گیرایی دارم.
ب)آقایون اصلا ارزش فکر کردن ندارند.
ج)شما آقایون اصلا پیچیدگی ندارید .زود خودتون رو خراب میکنید(در اینجا ما با چشمانی گشاده به خانوم مزبود نگریستیم)
د)عینکم کجاست؟برای من مهم نیست چی میگید.من عینک آفتابی مو گم کرده ام و اون از همه شما برای من مهمتره.
و)هیشکی حریف من نمیشه.
ه)تو زمین کسی نیست که بهتر از من بتونه مسائل رو تجزیه و تحلیل کنه.قدرت من در درک مسائل بینهایته.(و ما در این لحظه به مریخ اندیشیدیم )
اینها نمونه چند جمله خانوم بود.
نکات جالب:
خانوم محترم.موقع حرف زدن تپق میزد در حد تیم ملی.
سیخ روی صندلی نشسته بود.
بسیار عصبی بود.
مرتب با موبایلش ور میرفت و مواظب بود مبادا کسی درکنه ذهنش به هوش ایشان شک نکند.
تا حرفی کنایه آمیز میشنید تا جواب نمیداد و نمیگفت من درست میگم راحت نمیشد.
انگار روی صندلی اش میخ بود.
و نکته دیگر اینکه معتقد بود هیچکس نمیتواند بشناسدش.
و ما در عرض یک ساعتی که ایشان را دیدیم حس کردیم چقدر این موجود گناه دارد و طبل تو خالی است.
نکته جالبتر شوخی های آقایان مذهبی با این دو بانو بود.
خودم را به نشنیدن زده بودم.یک بار در جایی سرم را بلند کردم و به یکی شان نگاه کردم.خودش را جمع کرد و گفت ببخشید خانوم… در حضور شما جسارت شد.(نمیدانم به من چه ربطی داشت که از من عذر خواست.)
منم گفتم راحت باشید.
***
ما از این جلسه درسها گرفتیم:
1)آدمها هرچه تو خالی تر باشند بیشتر دار دار دارند.درخت پربار همیشه سر به زیر است.
2)محیط کار یعنی کار.یا زن باش و در خانه بنشین یا مرد باش و کار کن.
3)اگر روزی مردی یافتی که بسیار محترمانه و مودبانه برخورد کرد و بسیار حریمها را حفظ نمود فکر نکن او انسان محترمی است.بدان که تو این مرز را برایش مشخص کرده ای.پس به خودت ببال ای زن.چارچوب روابط را زن معین میکند.این زن است که بر امیال لجام گسیخته مردان افسار میزند.
4) و خدا خر را شناخت و شاخش نداد(توضیح این بند بماند چون نمیخواهم در مورد نکته ای صحبت کنم.)
5)چه خبر است در این جلسات کاری.خوبه اینها در سطح همکاری بودند.اگر روابط منشی و رئیسی بود دیگر چه میشد!!!
6)عزیزم!!!قبل از انتخاب یک شغل خوب بیندیش.تو مسئول حفظ شان یک شغل هم هستی
.
بعد از یک ساعت جلسه را ترک نموده و به آبدارخانه رفتیم.یک لیوان آب نوشجان کردیم و عذر خواهی کردیم و به خانه برگشتیم…
این هم از روز کاری ما…