بایگانیِ اکتبر, 2011

ملالی نیست ؟؟؟

منتشرشده: 2 اکتبر 2011 در دسته‌بندی نشده

هیمه ای از تلاطم درونی ام  ساخته ام که با جرقه نفس هایم دارد ذره ذره خاکسترم میکند…

اما اگر از احوالات اینجانب جویا باشید باید بگویم :

«ما خوبیم، ملالی نیست جز دوری شما » !!!!

این نیز بگذرد…

منتشرشده: 1 اکتبر 2011 در دسته‌بندی نشده

دیر شده است…

تا پایان، چند چرخش بی مقدار عقربه های کوچک و بزرگ ساعت باقی است…

همیشه زودتر از آنچه می اندیشیم تمام میشود…

درد امروزم از تمام شدن نیست…

برای خودم نیست…

که تنها اتفاق تکراری زندگی من از دست دادن های مکرر بوده است…

برای حساسیت بیش از حد قلب توست….

برای تابی که نخواهی آورد…

دردی که خواهی کشید…

امان از چشم های نامحرم که آرام آرام لغزیدند بر دفتر دقایق ناب…

از قلب سیاهی که سپیدی شادی را تابش نیست…

امان از تنگ چشمی های پایان ناپذیر…

از نامردمی مردمان….

این نیز بگذرد…

از تمام این درد تنها غباری کهنه میماند بر طاقچه احساست…

هرچند یادآوری اش عذابت خواهد داد…

اما تو برخواهی خاست….

تو قوی ترین هستی….

نگذار قدم هایت بلرزند…

سرت را بالا بگیر…

محکم قدم بردار…

بغض نکن…

اشک نریز…

چاقوی بزرگ منطق ات را بردار و با قدرت و صلابت واپسین رشته های باقی مانده این رنج را هم ببر…

مگذار چشمان نامحرم شاد شود از دیدن غصه ات…

مبادا که در این راه دستت را ببری…

مگذار دستت بلرزد…

تزلزل به خرج مده…

جای این زخم به زودی خوب میشود…

و آن روز تو به صلابتت افتخار میکنی…

تمام اش کن…

این نیز بگذرد…