کفاره دوستی…

منتشرشده: 30 نوامبر 2009 در دسته‌بندی نشده

منشینی روبرویم.انگار منتظر نشستن بودی.تا مینشینی های های گریه میکنی.به اشکهایت نگاه میکنم.به هق هقهای کودکانه ات.حوصله لوس بازی هایت را ندارم.کلی طول میکشد تا خودم را قانع کنم که چیزی بگویم که نفهمی تا چه حد احمق به نظرم می آیی.

به زور میپرسم چی شده؟میگویی دوستم ندارد.نمیخواهدم.بیخیال به تونل خالی مترو نگاه میکنم و میگویم به جهنم.زل میزنی در چشمانم.میگویی تو نمیفهمی.تو قلب نداری که بفهمی.تو اگه کل فامیلتم درجا بمیرن ککت هم نمیگزه.گنگ نگاهت میکنم.چقدر ضعیفی دوست کوچکم…

 غر میزنی.شکایت میکنی.سعی میکنم گوشم را قفل کنم.گریه میکنی و من به روبرو نگاه میکنم. کلافه میشوی. میگویی به نظرت برمیگرده.چشمم هنوز به تونل خالی است.میگویم چه اهمیتی دارد؟رفت که رفت.لابد لیاقت نداشت. حسابی عصبانی میشوی.میگویی من نفهمم.خنده ام میگیرد.رویم را بر میگردانم تا نبینی که دارم به فکر پلیدم میخندم.».بیچاره خیلی هم صبور بود که تا به امروز تحملت کرد.»

 مینشینیم در مترو.ایستگاه بعد سرسبز.میپرسی مونا.به نظرت دیگه دوستم نداره؟

میگویم نمیدانم.

میپرسی به نظرت الان کس دیگه ای رو دوست داره؟

میگویم نمیدانم.

 تا برسیم کلافه ام میکنی از بس از این سوالها میکنی.آخر سر زل میزنی تو صورتم و میگویی اصلا تا حالا عاشق شده ای؟

میگویم نمیدانم.و فکر میکنم «عشق» چه واژه غریب و دستمالی شده ای است.همیشه از «دستمالی شده دیگران» بیزار بوده ام.

 دلخور میشوی.باید پیاده شوی.صدایت میکنم.برمیگردی.میگویم: یادت باشد که هیچ وقت از کسی که قلبی ندارد از عشق نپرسی.حالا خداحافظ.

 وقتی در مترو بسته میشود نفسی به راحتی میکشم.چه خوشحالم که جز سالی یک بار بیشتر نمیتوانی گیرم بیندازی و ساعتهایم را با خزعبلاتت هدر دهی.و چه پوست کلفتی تو که اینهمه بیتفاوتی ام را میبینی و باز دست از سرم برنمیداری. به ساعتم نگاه میکنم.اوه.4 ساعتم را تلف کردی.این کفاره دوستی است…

دیدگاه‌ها
  1. همراه می‌گوید:

    فکر خام نکن که میتونی از دستش خلاص بشی
    این دوست حالا حالا ها بیخ ریشته چو هیچ وقت فکر نمیکنه تو اینهمه ازش بیزاری.حق با شماست.
    خودم هم میدانم.اما نکته اینجاست که حاضرم کفاره دوستی ام را بدهم.میدانید.راستش بودن یا نبودنش برایم علی السویه است.کل بودنش خلاصه میشود در همان سالی 4 ساعت اتلاف وقتم.چه لزومی دارد برای چنین موجودی وقتم را تلف کنم و زحمت حذفش را به جان بخرم.میدانید که این جور آدمها تا چه حد به کنه شدن علاقه دارند…

بیان دیدگاه