با تشکر از برنامه آموزنده بفرمایید شام !!!

منتشرشده: 13 اکتبر 2011 در دسته‌بندی نشده

تا امتحانم تمام شود وقت آزادم زیاد است و مداوم سرکار نمیروم…

این وقتی است که باید درس بخوانم اما چون کلا دیگه اهمیتی برایم ندارد دارم عوض سخت کار کردنم را در می آورم…

کنترل ماهواره را گرفته ام دستم و از این کانال به آن کانال…

میرسم به «من و تو»…برنامه «بفرمائید شام»…شب آخر است…خیلی وقت است ندیده ام…

محض اتلاف وقت نگاه میکنم…

حالم از این برنامه خیلی وقت پیش به هم خورد…وقتی دیدم آدمها چقدر به طرز چندش آور و رقت انگیزی دیگران را له میکنند تا به بالا برسند…

میانشان یکی بود به اسم ندا…که باردار هم بود…اولش خیلی تعجب کردم که چطور با این شکم آمده مسابقه شرکت میکند !!!!!!!!!!!!!!!!!!

هرچقدر بیشتر میگذشت بیشتر این زنک و کارهاش تو ذوقم میزد…

دیگر نمیتوانستم روی مسابقه تمرکز کنم…

در تمام مدت داشتم به شکم زنک نگاه میکردم و به بچه ای که اون تو است !!!!!!

در تمام مدت فکر میکردم تو با این اخلاق ات چی میخوای تحویل این دنیا بدی؟؟؟

در تمام مدت دلم برای اون موجود کوچیکی که توی دل اون زنک وول میخورد میسوخت….

وقتی صحبت میکرد تمام موهای تنم سیخ میشد…از اینهمه بدذاتی !!!

از همین موضوع تو این مسابقه بدم میاد…اینکه ذات آدمها توش معلوم میشه…

بی نهایت دلم میخواست نفر آخر بشه…وقتی اول شد و گفت :

«به شوهرم گفتم شام ات رو درست کردم و من میرم هزار تا رو میگیرم و برمیگردم » ، دلم میخواست بالا می آوردم تو صورتش…

تا یک ساعت داشتم فکر میکردم..

اینکه این زن هم مردی دارد که انقدر دوستش دارد که میخواهد در کنار این زن سالها زندگی کند که او را حامله کرده و حلقه اتصالی میان خودش و این زن ایجاد کرده که هرگز از هم گسسته نخواهد شد…

اینکه ما انسانها چرا بچه دار میشویم؟؟؟؟

یعنی واقعا این زن هدف اش این بوده است که موجودی را به این دنیا بیاورد و با این اخلاق ت.خ.می تخیلی اش بهش عشق و محبت و دوستی بیاموزد ؟؟؟؟

وای بر ما آدمها که بچه دار شدنمان هم ناشی از خودخواهی های بی حدمان است…

***

برنامه خوبی بود…هرچند حسابی حالم را گرفت…

اما دو تا نتیجه مهم ازش گرفتم…

1- اینکه چقدر مزخرف باشی اهمیتی ندارد…همیشه یکی پیدا میشود که دوستت داشته باشد !!!! پس با اعتماد به نفس کامل هرچقدر میخوای نفرت انگیز باش !!!!

2- بچه ها موجودات بیگناهی هستند که قربانی خودخواهی های انسانها هستند که برای بقای نسل و بازیچه شدن و هزار تا دلیل پست ریز و درشت دیگه به دنیا می آیند جز از روی عشق !!!

دیدگاه‌ها
  1. ثریا می‌گوید:

    مدتهاست که نگاه نکردم…ولی به نظرم خوبه…یعنی مثلا همین ندا که نمیدونم چکار کرده و چی گفته که تهوعت رو برانگیخته امکان داره اصلا ندونه کارهاش مهوعه اما وقتی از دور نگاه میکنه و مقایسه میکنه شاید براش تلنگری باشه…یا برای ندایی که فرصت نکرده تو برنامه شرکت کنه شاید ببینه و حس کنه این رفتارش شبیه فلان رفتار منه و اونوقت شاید البته شاید! به خودش بیاد…ولی کاش میشد دست زد به اصلاح نژاد…مثلا به هر کسی اجازه ندن که بچه دار بشه…اول تست سلامت روح و روان و جسم بده اگه اوکی بود بعد اجازه بدن که بچه دار بشه بعد کاش میشد دست برد تو ژنتیک آدمها و بعضی صفات که ظاهرا ارثی هست رو از بین برد…مثل بخل…بهانه گیری…حس رقابت بدون مرز یا چیزهایی از این دست…
    شاید خیلی خوب نبود که انگشت اتهامم را سمت یکی بگیرم…اما خواستم جوری مطرح کنم که خیلی قابل درک باشد…چون ظاهرا نصف بیشتر پست های مرا کسی نمیفهمد !!!!!!!! البته اهمیتی هم ندارد…چون به دنبال جذب مخاطب نیستم…
    احیانا شما اقدس هیتلر اینا نیستی؟؟؟

  2. ثریا می‌گوید:

    اقدس هیتلر دیگه چه صیغیه ایه؟؟؟؟؟؟ نکنه چون حرف از اصلاح نژاد زدم اینو میگی؟ اینو تو کتاب نخوندم بلکه شنیدم و نمیدونم تا چه حد درسته…اما میگن که هیتلر قانونی وضع کرده بود که افراد بیمار علیل اعم از روحی یا جسمی حق بچه دار شدن نداشته باشن…اگه راست باشه باید تقدیرش کرد…حالا بخل و حسادت و بدخواهی رو شاید نشه به این زودی از طریق ژنتیک حل کرد…اما مثلا افرادی که یک تخته شون کمه چرا باید این حق رو داشته باشن که بچه دار بشن؟ ولی حرف از هیتلر زدم امان از روزی که خودمون جای هیتلر در موضع قدرت باشیم…معلوم نیست چی چی ها بروز میدیم…و چه قوانینی وضع میکنیم و کیارو میفرستیم تو کوره ی آدمسوزی…اصلا هیتلر رو ولش کن بچسبیم به همون بفرمایید شام…منکه اگه به جای هزار پوند یک میلیون پوند هم بدم حاضر نیستم شرکت کنم…اصلا نمیتونم بفهمم افراد چه انگیزه ای دارن برای شرکت در این برنامه و اینهمه استرس و تنگ نظری تحمل کنن…من فقط برای طغرل نگاه میکردم و به تیکه هاش میخندیدم و بنفش میشدم…کلی تخلیه ی خنده میشدم و میتونستم در مواقع عادی نقش مریم مقدس ساکت و موقر رو بازی کنم…

    هیتلر چندان هم بیراه نمیگفت ها…فقط یه کم زیاده روی کرد…

  3. ثریا می‌گوید:

    سعی کردم ننویسم اما نمیتونم…میل عجیبی دارم که روبروی تو بنشینم…هر دو صورتهامون رو تکیه بدیم به دستهامون و آرنجها روی میز مربع که روبررومون هست…ساعتها بروبر به هم نگاه کنیم بدون هیچ لبخند یا اخمی…فقط نگاه کنیم و من تلاش کنم…تلاش کنم که کم نیارم…که نخندم که نزنم زیر گریه…فقط مات نگاهت کنم…بعد از اونهمه تلاش و صبر برای تاب آوردن خیره ماندن به چشمات برم به رختخواب و بخوابم و بعد که بیدار شدم ببینم دوباره برگشتی به دنیای مجازی و هیچ وقت به روم نیاوردی که چند ساعت بروبرو همو نگاه کردیم…انگار انرژی نگاهت باعث میشه زهر خطرناکی از بدنم، از روحم از ذهنم کشیده بشه بیرون…میدونم چرند بود اما اشکالی نداره…اینهمه حرف چرند از صبح میشنویم اینم روش…
    چرند نبود…عجیب بود…خیلی عجیب…چه میل گیج کننده ای…
    اما شک نکن که تو کم میاری…چون من از بچگی تبحر خاصی در این کار داشتم…
    که مدتها زل بزنم به یکی بدون اینکه بخندم…

بیان دیدگاه