هوس خون کرده ام…

منتشرشده: 27 مِی 2010 در دسته‌بندی نشده

دندانهایم تیز شده اند برای دریدن.

زبانم تند شده برای به سخره گرفتن همه چیز و همه کس.

انگشتانم بی تابی گلویی برای فشردن میکنند.

چشمانم عمیق و غریب دودو میزنند برای نیش زدن.

درونم سگی هار زوزه میکشد.

کفتاری به دنبال لاشه ی مرداری میگردد برای سیر کردن میل مردارخواری اش.

هوس خون کرده ام…

هوس کشتن کرده ام.

هوس شکنجه کردن کرده ام.

هوس روسپی شدن کرده ام.

هوس زنی هرزه شدن در پیچ آخرین جاده زندگی هر مردی را کرده ام.

هوس گیوتین کرده ام.

صندلی الکتریکی.

دلم میخواهد اسفنج نم دار را خشک روی سر قربانی بگذارم تا زجر کش شود.

هوس شمشیر کرده ام.

هوس شرحه شرحه کردن.

هوس خندیدن به خدا کرده ام.

هوس مسخره کردنش را کرده ام.

هوس همدست شدن با شیطان را کرده ام.

هوس دور زدن شیطان را هم کرده ام.

هوس نسل کشی کرده ام.

هوس کوره  آدم سوزی.

هوس گور دسته جمعی.

هوس کرده ام شبی تمام گورهای گورستان شهر را زیر و رو کنم و استخوانها را بیرون بکشم .

هوس کرده ام به مردن همه بخندم.

آخ.

مرا در بند کشید.

دارد دیوانه ام میکند این میل بی حد جنون و طغیان.

مرا در بند کشید.

دارم آتش میکشم از هرم آتش بازی شیطان درونم.

مرا در بند کشید.

دارد له له میزند زبانم برای طعم شور و نفرت انگیز خون.

مرا در بند کشید.

شاید امشب ماه کامل است که گرگ درونم بیدار شده.

مرا در بند کشید.

من امشب هوس خون کرده ام….

بیان دیدگاه