آلزایمر یا بی حافظگی یا …

منتشرشده: 5 جون 2012 در دسته‌بندی نشده

مادر میگوید : فلانی تو دریا غرق شده…

عین بز نگاهش میکنم و سری تکون میدم و غذامو میخورم..

یک دقیقه بعد احساس میکنم مادر چیزی گفته که نکته خاصی در آن بوده ولی هرچه فکر میکنم یادم نمی آید چه گفته است !!!

میگویم: الان چی گفتی؟؟؟

با چشمان گرد شده دوباره حرفش را تکرار میکند و اضافه میکند که رفته زنش رو نجات بده …زنش رو نجات داده ولی خودش غرق شده…

میگویم: مسخره است…اگه رفته زنه رو نجات بده و تونسته نجات بده که یعنی زنه رو آورده نزدیک ساحل… اگه انقدر جون داشته که وزن یه آدم دیگه رو تحمل کنه…پس چطوری نتونسته خودش رو نجات بده…یا زنه رو نجات نداده یا اصلا برای نجات زنه نرفته و ….

مادر حرفم را قطع میکند و میگوید : بیخیال…جوک گفتم دورهمی بخندیم…

و من بلند بلند میخندم…

یک ساعت میگذرد…

یکهو احساس میکنم یه اتفاق بدی افتاده…

میرم تو آشپزخونه…و میپرسم تو سر شام گفتی چی شده ؟؟؟؟

مادر از تعجب نمیداند چه بگوید…تکرار میکند و اضافه میکند…تو خیلی خسته ای…باید کمی بیشتر به فکر خودت باشی….

***

هر روز بیشتر از روز قبل ارتباطم را با دنیای اطرافم از دست میدهم…

معنای کلمات را میفهمم…اما مفهومی برایم ندارند…

به خانه ها نگاه میکنم…به ماشین ها…به آدم ها…

و به خودم میگویم : اینها چه هستند…میدانم چه هستند اما انگار غریبه اند برایم…

شبیه وقتی که یک کلمه را انقدر پیش خودت تکرار میکنی که معنایش را از دست میدهد…

و این برای من سرآغازی است برای زندگی در خودم…

برای غوطه ور شدن در دنیایی که در آن هیچ پیش فرضی از معانی و مفاهیم ندارم…

برای زندگی ای که هر روز که چشمم را باز میکنم باید کلی فکر کنم که تا یادم بیاید من کی ام… اینجا کجاست ؟؟؟

تازگی ها احساس ماهی ها را خوب میفهمم…

دیدگاه‌ها
  1. ثریا می‌گوید:

    مونا این پستت رو که خوندم با اولین کلمه و اولین جمله نفس راحتی کشیدم…قبل از عید شک کرده بودم برای مادرت اتفاقی افتاده یعنی فوت کرده…هر کار میکردم ازت بپرسم نمیتونستم حتی یکبار ایمیل زدم اما در آخر منصرف شدم و نفرستادم…فکر میکردم برای همین ناخوش احوالی…یادمه تو تقویمم نوشتم این دختر افسرده س…و نمیدونستم چه اتفاقی افتاده…الان که اینو خوندم خیالم راحت شد…ببخشید که بی ربط بود به پستت مونای بسیار ارزشمند
    البته بی ربط که بود ولی ممنونم…
    همیشه امیدوارم اون بعد از من بمیره…

بیان دیدگاه