جهانی را تصور کن…

منتشرشده: 24 دسامبر 2009 در دسته‌بندی نشده

امروز آهنگ سیاوش را گوش میدادم.

تصور کن…

خواستم من هم دنیایی را تصور کنم همانگونه که او میگوید.

بی درد٬ بی غصه٬ بی جنگ٬ بی پلیس.بی بدی٬ بی سیاهی.

جهانی را تصور کردم که در آن همه خوب و مهربانند.همه شاد و سرزنده اند.همه راضی و شکر گزارند.همه زیبا و دلفریب اند.از دست دادن ها نیست.تحقیرها و حماقت ها نیست. جهانی که در آن «اگر دست محبت سوی کس یازی» با شوق دستش را به سویت دراز کند.جهانی که در آن اگر میدهی در قید پس گرفتن و جبران نباشی.جهانی که دوست داشتن تابو نباشد.جهانی که در آن حسی به نام عشق واقعی باشد.جهانی که در آن قلبی داشته باشیم به وسعت عمیق ترین اقیانوس ها و وسیع ترین دشتها.قلبی که دوست بدارد.همه را.همه کس را.همه چیز را.قلبی که بی منت عاشقی کند.قلبی که بداند محبت پاک ترین و خالص ترین گوهر انسانی است.

جهانی که در آن فقر نیست.هیچ گرسنه ای زباله دانی ها را جستجو نمیکند.هیچ کودکی با حسرت به داشته های دیگران نگاه نمیکند.هیچ زنی تنش را نمی فروشد.هیچ مردی مقابل خانواده اش شرمسار نمیشود.هیچ غنی ای نیست.هیچ بنزی نیست.هیچ پنت هاوسی نیست.هیچ پولی نیست.جهانی که همه برابرند و اگر لقمه نانی هست همه با هم میخورند.جهانی که فخر فروشی معنایی ندارد.جهانی که در آن کودک آفریقایی با کودک اروپایی یکسان است.

جهانی که در آن مرگ نیست.از دست دادن نیست.جهانی که یادت ندهد به هیچ کس وابسته نشوی چون خواهد رفت.جهانی که آنقدر بی رحم نیست و کودکی را در یتیم نمیکند.جهانی که زنی را بیوه نمیکند.جهانی که هرچه داری بر چشم بر هم زدنی نیست و نابود نشود.جهانی که عزیزان نمیروند .

جهانی که بیماری در آن نیست.جهانی که بیماری چنگال بی رحمش را بر گلوی بشریت فشار نمیدهد.جهانی که در آن نکبت سیاهی ها و تباهی ها نیست.جهانی که پیری معنا ندارد.جهانی که گذر زمان چهره های زیبا را کریه و اندام صاف را چروکیده و شادی ها را به غم مبدل نمیکند.

جهانی که در آن انسانها همدیگر را نمیکشند.سر هم کلاه نمیگذارند.دروغ و ریا وجود ندارد.جهانی که قدرت واژه مضحکی است.جهانی که قدرت و ثروت مانند «آب بینی بزغاله» بی ارزش تلقی شوند. جهانی هیچ کس آزار و شکنجه همنوعش را برنمی تابد.جهانی که در آن زندانی نیست.مجازاتی نیست.جرمی نیست.همه بر اساس قانون انسانیت با هم رفتار میکنند.جهانی که انسانها انسانند.جهانی که حتی حیوانات هم درندگی را کنار میگذارند.

جهانی که در آن خون مفهومی نداشته باشد.جهانی که در آن قبیله و پشت بی معنا باشد و همه با هم برادر باشند.جهانی که در آن جنسیت وجود نداشته باشد.جهانی که در آن زنان و مردان خیانت نکنند.جهانی که در آن آنچه زن و مرد را کنار هم میکشاند نیاز نباشد.فقط عشق بی منت باشد. جهانی که در آن زنان خوشبخت باشند و مردان راضی.

جهانی که در آن هیچ مرزی نباشد.کشور مفهومی نداشته باشد.جهانی که مهاجرت نباشد.همه کنار هم بمانند.همه.جهانی که در آن آنقدر توزیع مساوی منابع و ثروت باشد که کسی برای رسیدن به جایی بهتر و یا فرار از جایی بد مهاجرت نکند و رنج دوری و حقارت به جان نخرد.

جهانی که در آن ایمان داشته باشی اگر شب میخوابی صبح بی دغدغه بیدار خواهی شد.جهانی که ترس نباشد.دریا ها تمیز باشند.کوسه ها دندان نداشته باشند.مارهای بوآ افسانه باشند.تمساح ها ماهی قرمز شوند.جهانی که کوه ها دست یافتنی باشند.آسمان بالای سر مان باشد.ابرها پنبه هایی باشند که صورتمان را نوازش کنند.جایی که دستهای مهربان همیشه باشند.جایی که کسی سوسک ها را نکشد.کسی پشه ها را له نکند.کسی مگس ها را نکشد.جایی که کرم ها همبازی کودکان شوند.جایی که کسی باهوش تر یا داناتر و با ذکاوت تر و… نباشد.جایی که هرگز صفتی پسوند «تر» نگیرد.جهانی که در آن هرگز کسی به دختری تجاوز نکند.جهانی که در آن هیچ نیاز جنسی ای نباشد. جهانی که در آن قیدی نباشد.همه آدمها همه هنر ها را بلد باشند.جهانی که در آن دکتر و روانپزشک خنده دار باشند.جهانی که روان انسانها آسوده باشد و کسی دیوانه نباشد.

جهانی که در آن خدا نزدیک است.با انسانهاست.کنار انسانهاست.خودش را به رخ نمیکشد.جهانی که خدا در آن همیشه میخندد.جهانی که در آن کسی را نمی آزماید.جهانی که در آن خدا کسی را برای امتحان یا اقناع حس پرستش نمی آفریند.جهانی که در آن خدا انسانها را همینگونه که هستند دوست داشته باشد و نخواهد آنها اویی شوند که او می خواهد.جهانی که در آن خدا به هیچ موجودی اجازه ندهد انسان را گمراه کنند.جهانی که در آن خدا عمل کند.وعده ندهد.جهانی که شیطان با ما دوست باشد.جهانی که در آن خدا شیطان را هم ببخشد.بهشت و جهنم مسخره باشد.جهانی که روح و جسم هردو در اختیار هم باشند و یکسان با هم پیشرفت کنند.جهانی که وعده ها دروغ نباشند.جهانی که خدایش خود را مبرا از زشتی ها نداند و خود را فرمانروای مطلق خوبی ها نداند.جهانی که در آن خدایش مسئولیت درست کردن خرابکاری هایش را به عهده بگیرد.جهانی که در آن چیزی به نام سنت الهی معنا نداشته باشد.جهانی که در آن خدایش بر کسی خشم نمیگیرد.و به کسی مهلت نمیدهد.جهانی که در آن کوهها آنقدر بی طاقت و ضعیف نباشند که همچون پشم حلاجی شده شوند.جهانی که در آن زیبایی امتیازی نشود و هیچ یوسفی زلیخایی را تحقیر نکند.جهانی که عیسی همیشه باشد.کشتی نوح هر روز مسافرگیری کند.یونس هر روز در دهان نهنگ برود و همه بیرون آیند.جهانی که معجزات دور نباشند. جهانی که حسینی نباشد و یزیدی.جهانی که چاه نداشته باشد تا همه ٬حرفهایشان را به هم بگویند.جهانی که هیچ زنی به شوهرش سم ندهد.جهانی که امامان دست آویز هرزه گویی های مردم نشوند.جهانی که یادمان نرود سکینه ها ی امروز را دریابیم.جهانی که همه از نسل خدا باشند.جهانی که قابیل هم مقدس دانسته شود.جهانی که در آن وعده عذاب نباشد.

جهانی که در آن مونا هر چند وقت یک بار راه نفسش بسته نشود و مجبور نشود خودش را بکشد و زجر بکشد و تکه تکه کند  تا درسی نو به خود آموزش دهد.جهانی که هیچ کس مونا را در هیچ قالبی نمیخواهد.جهانی که در آن مونا میتواند یوزپلنگی وحشی باشد و در دشتها بدود و نعره بکشد.جهانی که در آن موناها قلبشان را به آتش نکشند.جهانی که در آن مونا بتواند خدا شود.جهانی که در آن مونا بتواند پیامبری شود برای زندگی خودش.جهانی که در آن  کسی وابسته مونا نمیشود و مونا هم وابسته کسی نمیشود.جهانی که در آن مونا با خودش مهربان است و سر عناد ندارد.

جهانی که در آن هربار مونا سرش را بلند میکند خدا دست نوازشی بر سرش بکشد و بگوید فرزندم.من هم تو را دوست دارم و مونا صدایش را بشنود و غرق لذتی عمیق شود و بتواند دست خدا را در آغوش کشد و دمی بیاساید.چشم هایش را ببندد و کابوس نبیند.چشم هایش را ببندد و خواب دشتهای زیبا راببیند…

دیدگاه‌ها
  1. آرمان سبز می‌گوید:

    اون جهان همینجاست اما بعضیا غصبش کردن باید ازشون پس بگیریمخیلی جدی نگیر.
    این کشور و هیچ نقطه دیگری هرگز اینگونه نبوده.
    آنقدر آرمانی فکر نکن.
    هیچ چیزی بهتر نخواهد شد…

  2. شادی می‌گوید:

    سلام .چه جهان زیبایی !

    انسانها از اول اینگونه نبودند به مرور زمان بد شدند ..همیشه دل با صفا و پاک شهرستانی ها معروف بود .
    کردستان رفته بودیم دو زن کرد نان خریده بودند و به ما تعارف کردند =این حرکت انها زیبا بود ..
    پس هنوز هم انسانهای خوش قلب و خوب پیدا میشوند ..

    سوریه رفته بودیم باران شدیدی می امد ان موقع بچه ام 5 سالش بود زیر باران ایستادیم یک تاکسی هم محض رضای خدا ما رو سوار نکرد ..قانون انجا اینگونه بود تاکسی ها یک نفر رو سوار می کردند و دیگر کسی رو سوار نمی کردند …منظورم یک نفر یا یک خانواده /. مثل کشور ما نیست همش بایستد مسافر سوار کنه ..
    خلاصه خیس اب شدیم .باران شدیدی بود و تاکسی ها انگار قلب نداشتند ..
    رفتیم چتر خریدیم /من و بچه کنار مغازه ای ایستادیم ..
    صاحب مغازه حتی تعارف نکرد بیایید داخل گرم بشوید ؟
    پیش خودم گفتم عجب مردم بدی داره ….

    در عوض یک روز با بچه تو ایر پورت بودیم یک فرانسوی بلند شد صندلی اش را به من داد چون بچه بغلم بود ….

    میگویند مردم امریکا خیلی صاف و ساده و مهربونند ..

    کاش از ایران می رفتید …..خوب و بد همه جا وجود داره…

  3. آرمان سبز می‌گوید:

    شب را فهمیده ای

    اما

    رنگش فرسنگ ها از تو فاصله دارد

    سکوتش یادآور ناگفته هاست

    تو همیشه بهترین دلیل را یافته ای

    حتی از اعماق سیاه ترین

    و از خورشید فقط نامش را نداری

    اما

    تابنده ترینیتابنده بودن چه حس شیرینی است اگر میتوانستیم…

  4. احسان می‌گوید:

    می‌رم imagine ِ جان لنون رو گوش كنم….

  5. هدی می‌گوید:

    اللهم عجل لولیک الفرج … حکومت جهانی امام زمان عج اینگونه خواهد بود . ایمان داشته باش

بیان دیدگاه