ای … همه بهانه از توست.

منتشرشده: 29 دسامبر 2009 در دسته‌بندی نشده

این سه نقطه بالا را با خواندن پست زیر خودتان با کلمه مناسب پر کنید.

۱)زنی از کنارت رد میشود.خوشگل و خوش هیکل.می گویی :اووففففف.عجب تیکه ای!!!!

*آیا داری به این فکر میکنی که چه افکار شیرین و پخته ای دارد؟

خیر داری فکر میکنی عجب هیکل نازی دارد و این هیکل یعنی رابطه و تمام.

۲)سوار اتوبوس میشوی.قسمت زنان شلوغ است.بدت نمی یاد یه دستی به تن زنی که باسنش حسابی تو چشته بکشی و میدانی که زن از ترس آبرویش سکوت خواهد کرد و تو به زن و حسی که دارد نمی اندیشی و دستت را به کار می اندازی.

*آیا تو نیت خیری داری؟؟؟

خیر.میخواهی مغز بیمار و عقده های واخورده ات را ارضا کنی.هرچند به شیوه ای پست و بی کیفیت.

۳)دختری را میبینی.فکر میکنی دوستش داری.ابراز عشق میکنی.خودت را شهید میکنی انقدر غلیظ خود را شیدا معرفی میکنی.آنقدر دروغ میگویی که خودت هم باورت میشود که عاشقی.دختر کم کم پا میدهد و با هم دوست میشوید و میشوید و میشوید و میکنید…

و فکر میکنی اه اه اه.همچین تحفه ای هم نبودا.و لیست معایبش را ردیف میکنی.بعد تر فکر میکنی اگر سالم بود که پا نمیداد.و باورت میشود حالت دارد از او به هم میخورد.

*آیا تو براستی از ابتدا عاشق بودی؟؟؟

خیر.تو جوگیر شده بودی تا به تن برسی.

۴)ابتدای زندگی مشترکتان است و راه به راه بانوی محترم منزل را تحویل میگیری و گل و ناز خریدن و آغوش و محبت های گاه و بی گاه.خطاب به بانو:

تو کار نکن عزیزم.مگه من مردم.

یک سال نمیگذرد.باز هم خطاب به بانو:

من از کله صبح تا بوق سگ کار کنم که تو لم بدی تو خونه و ماهواره نگاه کنی.غلط کردی .این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست.

*آیا بانو را با بانوی دیگری عوض نمودند؟؟؟

خیر.بانو همان بانوست.فقط آتش آقا خوابید.

****

به علت تمایلمان جدیدمان به کوتاه نویسی داریم فکر میکنیم همین میزان حق مطلب را ادا نمود.

****

مهمترین سوال زندگی میتواند این باشد:

آیا براستی همه بهانه از چیست؟یا کیست؟یا کدام است؟؟؟

دیدگاه‌ها
  1. حانی می‌گوید:

    شلاممممممممممم
    خوفی مونا جووون؟؟؟
    مطلبت فوق العاده عالی بود!!!!!!واقعا !!!کاشکی اینو می زدن سر در خیابونا!!!!والاااااااااااااااااخیلی حال کردممممم
    از وبلاگت و مطالبت خوشم اومده!!با تبادل لینک موافقی؟؟؟؟
    من اپممممممممممممممممممممممممممم
    اپ اپ اپ
    منتظرتممممممممممممممممم خوشمل خانمی
    ققفونت

  2. شادی می‌گوید:

    سلام مونای عزیزم
    چقدر زیبا می نویسی .کاش یک جوری افراد زیادی به وبلاگ شما می امدند و نظرات انها رو جویا می شدیم .
    چون مطالبت اموزنده است و من خیلی دوست دارم افراد بیشتری به وبلاگت بیایند حیفه که تعداد خوانندگان کمه و نمیشه جمع بندی کرد
    نمی دونم ایا صلاح می دونی من 5 شنبه /کلی وبلاگ برم و با اسم شما نظر بنویسم و دوستان زیادی به اینجا بیایند؟؟همچین اجازه ای هست ؟؟
    یا خلوت رو دوست دارید؟؟

    در مورد مطلبتون /پیش یک مشاور رفتم گفتم دوست دارم کلاس ورزش برم اما شوهره معترضه /گفت خوب اگر از صبح تا ظهر بخوابی ایا او معترض نیست گفتم چرا /به همه می گوید من کار میکنم زنه می خوابه /گفت پس کاری که دوست داری بکن .تو هر کاری بکنی او یک حرفی برای گفتن داره ..
    حالا حکایت شماره 4 شما .

    میگم :من با تموم بی زبونیم اگر مردی بخواد اذیتم کنه (مرد نامحرم (صدام در میاد فکر کنم دختران امروزی هم شجاع شدن و کسی ساکت نمیشینه ..
    فرهنگ مردم بالا رفته
    تو خیابون یک پسره مزاحم یک دختر خانم شد /دیدم دختره لبخند زد و یک سیلی به صورت پسره زد و رد شد ..

    منتظر پاسخ هستم

    صدا و سیما رو دیدی ؟ عجب شیر تو شیر و قشون کشی شدهشادی عزیزم.
    راستش بارها به این فکر کرده ام که این وبلاگ بیش از این تعدادی که خواننده دارد ارزش خوانده شدن دارد(اهل خود شیفتگی نیستم جدی میگم.وبلاگ های زیادی رو دیدم.)اما نکته ای هست. من حاضرم هیچ کس نیاید اما من عزت نفس خودم را حفظ کنم و به کسی التماس نکنم که بیاد منو بخونه.من برای دل خودم مینویسم.هیچ اهمیتی هم برام نداره کسی بیاد و بخونه یا نه.
    شادی عزیزم.دوست ندارم این کار را بکنی.
    من به اصلی معتقدم:مشک آن است که خود ببوید…

  3. شادی می‌گوید:

    یک خاطره ::یادمه وقتی ازدواج کردم بوس کردن همسرم رو بلد نبودم ..منظورم همون لب گرفتن /او یادم داد و من اسمش رو گذاشتم بوس خارجی چون تو فیلمهای ویدئویی دیده بودم ..الهیییییییی.

  4. شادی می‌گوید:

    چشم .هر جور شما صلاح می دونید .

    نوشته هاتون چون معضل و فرهنگ جامعه رو به تصویر می کشید خیلی ارزشمنده .

    امیدوارم دوستان زیادی از گوگل شما رو پیدا کنند .

    من از خواندن وبلاگ شما لذت می برم .

    امروز از بس دینی با پسری خوندم ..خسته شدم .پسر بچه مگه درس میخونه البته مال من طفلکی مظلومه .اذیت نمیکنه .تا وقتی رگ ترکی اش نگیره ..اما خوب از درس خوشش نمیاد .برم بخوابم صبح خواب نمونم .شب خوش

    موفق باشین

  5. محمدرضا می‌گوید:

    به این میگن وبلاگ مدرن …..
    در کل رفیق … مرد های ایرانی همین جوری هستن …. نمیشه کاریش کرد … شما اگه 10 روز به یه حیوون غذا ندی و بعد یهو آزادش کنی هر چیزی سره راهش ببینه میخوره ….

    ما که دیگه مرد هستیم (ارواح عممون) حدود 20 سال و بیشتر ما رو از زن و دختر دور کردن … تنها چیزی که یادم میاد این بود که تو دانشگاه یه درس 2 واحدی داشتیم به اسم تنظیم خانواده … فقط همون بود که خیلی هم سر بسته بود … اینو میخوام بگم که هیچ راهی برای ارضای نفس نبوده و کسی هم نبود که راهی رو پیشنهاد بده … فقط همه میترسوندمون که زشته … بده … جیزه ….
    و همین باعث میشه عقده ها زیاد بشه … مثل این حرفها که زدی … برای خودم و افراد جامعه ام متاسفم که دارم جایی زندگی میکنم که تا ابد باید سکوت کنی و اگه از چیزی ناراحت باشی اونقدر سرکوبت میکنن که از خواسته ات پشیمون بشی …

    ببخشید … شب خوشبله.
    من درک میکنم.شما حق دارید.اما حرف من اینه که عشقی وجود نداره.اونچه که روابط عاطفی بین طرفین رو تنظیم میکنه یک چیزه…

  6. مریم می‌گوید:

    گفتم شاید بین همه کسایی که از دو روز گذشته در ایران بازداشت شده اند (که غیر از روزنامه نگارا و فعالا ن سیاسی، شامل مادر و خاله و پسرخاله و دوست پسرخاله سهراب هم می شه!) این یکی برات جالب باشه:
    اردشیر امیرارجمند بازداشت شد.
    او دانشیار حقوق عمومی دانشگاه شهید بهشتی و مشاور حقوقی میرحسین موسوی بود. بسیاری از حرف های موسوی درباره ی دولت قانون مدار، از تئوری های ایشان بود.و من چه بسیار در کلاسهای او احساس لذت میکردم.
    یکی از معدود استادانی بود که کلاسهاشو با لذت شرکت میکردم…
    البته دیروز فهمیدم که استاد تجارتمون هم فوت کرد(دکتر فخاری) و امروز تشییع جنازه اش هست.
    چه بگویم…

  7. verona می‌گوید:

    جانا سخن از زبان ما می گویی…می دونی مونا؟ گاهی فکر می کنم باید تعریف همه چیزو عوض کنیم….همه چیزو….من مدتهاست خیلی چیزارو تو ذهنم کشتم..خیلی تعریف هارو..مثلا عشق افلاطونی….دیگه باید بهش بخندم…اینا فقط به درد قصه ها می خوره و فریب دادن خودمون….و خیلی چیزای دیگه! از این تصویرای واقعی که ساختی چندشم میشه…ولی واقعیته هر کی بگه نیست خودشو گول زده!بله ورونای عزیزم.
    اینا عین واقعیت اند.و هرکسی غیر از این فکر کنه خودش رو گول زده.البته همیشه مثال نقض هم هست.اما من عقیده دارم که آنقدر این قضیه صادقه که مثالهای نقضش به چشم نمی یاد.

  8. پشت صورتم می‌گوید:

    یک استکان چای عزیز.
    لطفا نظراتت رو عمومی کن.
    چنین نظراتی حیفن که عمومی نشن.حالا این دفعه را خودم عمومی اش می کنم.
    اما از جواب شما را میدهم به خاطر محدودیت کاراکتر.
    اینها هیچ یک از روی تعصب نوشته نشده اند.در ضمن.من در جواب به کامنت ورونای عزیز گفته ام مثال نقض هم وجود دارد و هزار بار تاکید کرده ام که همه چیز نسبی است و همه را نباید به یک چشم دید.اما من از عمومیت مردان گفته ام.
    در مورد دخترانی که به دنبال پول یا هرچیز دیگری هستند.من حرف شما را نفی نمیکنم.اما بحث چیز دیگری بود.اینها که گفتم به چشم دیده ام.پس ننشستم پشت کامپوتر و رویا پردازی کنم.تو در میان همجنسانت (غیر از خودت) جستجو کن. ببین چقدر حرفم دور از واقعیت است!!!
    در مورد زندگی زناشویی.دوست عزیز شما که تجربه ازدواج نداری بعید میدونم بتونی قضاوت عادلانه ای داشته باشی.ضمنا.باز هم مثال نقض هست اما در اینکه بعد از فروکش کردن آتش شهوت مرد ,باید با واقعیات زندگی کرد نه با «دوستت دارم ها «هیچ کس شکی ندارد.
    در ضمن.باز هم نظر خودتان را به بقیه تعمیم میدهید.من بسیاری مرد در اطرافم دیده ام که اتفاقا به دنبال زنی خانه دار هستند که کارهای خانه را بکند.بچه بیاورد و شب به شب نیازهای ایشان را رفع کند.عجیب است برایم.تو مگر در این جامعه زندگی نمیکنی؟؟؟یا تو زیادی سرت همیشه پایین است یا من زیادی سر به هوا هستم!!!

  9. یک استکان چای می‌گوید:

    سلام
    1-مخالفم.همه این طور نیستن.حداقل خودمو می دونم که تا حالا یه بار هم متلک نگفتم.دختر خوشگل هم می بینم اول از همه می گم خدا چی درست کردی.دمت گرم!
    اگه دختر پاک باشه قشنگیش با یه گل هیچ فرقی نداره.حتی پر ارزش تر هم هست.
    2-عمومیت نداره باز هم.
    3-بعدش هم تعصب جنسیتی. الان دخترا افتادن به تیغ زدن.معمولا وقتی ابراز عشق می کنی دخترا به هوای پول و موقعیت و پز فر می دن طرفو.
    4-اینم باز تعصب.این مشکل دو طرفس.چون قبله اینکه همو بشناسن ازدواج می کنن بعد می بیین که اون همسرشون با اون ایده آلشون خیلی فرق داره و اینکه یه مشکلی هم هست اینه که زن ها وقتی مطمئن میشن که مردشون رو اسیر کردن اون شوق و دیگه ندارن یا بروز نمی دن.بعد هم خیلی از دخترا شوهر داری بلد نیستن.منظورم پخت و پز نیست.برخورد با شوهر هست.
    یا یه نمونه دیگش همینه دوست شادی عزیز که به قول خودش یه لب رو بلد نبوده.این خواسته دلیل به هوسی بودن شوهر نیست.بوس یکی از راه های فیزیکیه ابراز عشق.باید بلد بود اما به موقعش استفاده کرد.اما اگه بلد باشیم و منحرف بشیم اون ایراد از بوس نیست از خودمونه.احتمالا از اون دخترایی بوده که فقط بهش گفتن باید بری خونه ی شوهر پخت و پز کنی و جارو کنی میشی زنه خوب.اما الان عوض شده.مرد اگه یه همچین چیزی بخواد زن نمی گیره پول می ده یکی بیاد کاراشو انجام بده.مرد زن می خواد ! نه خونه تمیز کن.
    ای تو!همه بهانه از توست.

  10. شادی می‌گوید:

    چقدر نوشتم همه پرید ………….

  11. شادی می‌گوید:

    سلام .دفاعیه من اینه
    خوب من بلد نبودم اما همسرم یک مرد کامل و پخته بود و خودش همه چی را یادداد پس در مسائل زناشویی دچار هیچ مشکلی نشدیم ..
    اما نوشتن ان خاطره این بود ::از خاطرات جالب زندگی ام بود که بوس خارجی اسمش را گذاشته بودم …
    شما نباید زود و از رو یک نوشته نتیجه قاطع بگیرید .
    زندگی من فرق داره /.
    نحوه زندگی انسانها متفاوته .
    من خانه شوهر :یک زن بودم با وظایفش ..تو عمرم کارگر هم نداشتم همسرم خیلی سخت گیره ..مرد ترک اینگونه است .
    به هر حال او الان موفق و خوشبخته و من هیچ .!
    ممنون .شما که من رو میشناختی از نقدتون جا خوردم!!

  12. شادی می‌گوید:

    مونا جون دوستت دارم /چقدر مثل من فکر میکنی .
    کاش می تونستم تو دنیای واقعی با شما معاشرت داشته باشم .حیف که اجازه ام دست خودم نیست
    می بوسمت
    ببخشید اگر جواب برادر خوبم یک استکان …را دادم .اخه احساس کردم داره از همجنسش دفاع میکنه .البته این پسر خوب رو میشناسم خیلی اقاست/.حتما
    بهترین همسر برای زنش خواهد شدممنونم شادی جان.لطف داری.
    در مورد یک استکان چای هم مشکلی نیست.شما هرچه بگویی آزادی.وبلاگ خودتونه.
    در ضمن بله.ایشون انسان شریفی هستند.حتما جوابیه شما را ندیده اند وگرنه حتما توضیح میدادند.

بیان دیدگاه