همینجوری از همه جا…

منتشرشده: 16 مارس 2010 در دسته‌بندی نشده

داشتم فکر میکردم که چرا باید از روی آتش بپرم؟؟؟

چرا رسم این است که از روی آتش بپرم.اگر بروم در آتش چه خواهد شد؟؟؟؟اگر مستقیم از وسط آتش عبور کنم نه این که از روی آن بپرم چه خواهد شد؟؟؟؟

مگر نه این است که گذشتگان به «اورادالی» اعتقاد راسخ داشتند؟؟؟

مگر نه این است که هر روز بیش از روز پیش احساس میکنم عقاید گذشتگان ریشه ای در حقیقت داشته و دارد؟

مگر نه این است که آتش یکی از چهارعناصر قدرتمند طبیعت است؟؟؟

چرا باید از رویش بپرم؟؟؟

دلم میخواهد مستقیم از وسط آن عبور کنم.

مگر سیاوش از میان آتش عبور نکرد؟؟؟

مگر آتش بر ابراهیم سرد و گلستان نشد؟؟؟

چرا برای من نشود؟

من ابراهیم نیستم.اما آتش همان آتش است.

گاهی به شعله های سرکش آتش خیره میشوم.معرکه است.چیز خاصی در آتش است.کم کم حالت خلسه ای عمیق به آدم دست میدهد.انگار که میخواهد این آتش را در دست بگیرد.

چرا در دست نمیگیرم؟؟؟؟

سوزندگی آتش مفهومی از پیش تعریف شده است.چرا نمیشود با آتش همچون آب بی پروا بود؟

چرا نمیشود مفاهیم از پیش تعریف شده را دور ریخت تا همه مفاهیم را از نو خودمان بسازیم؟؟؟

به هرچه نگاه میکنم چیز جدیدی نیست که تعریفی نداشته باشد تا من بتوانم تعریفی نو برای چیزی نو خلق کنم.

عزمم را جزم میکنم و تمام مفاهیم را به سخره میگیرم و ویران میکنم تا از نو خودم بسازمش.

دلم حالت خلسه مطلق و بی مفهومی صرف میخواهد…

چرا نمیشود؟؟؟میشود.من آدمیزادم.هرچه بگویی از من بر می آید.بیخود نیست که من اشرف مخلوقاتم.باید تفاوتی با دیگر مخلوقات بکنم دیگر.

آنروز که توانستم در فضای لایتناهی بی مفهومی غرق شوم دقیقا همان روز است که درهای جدید دیگری  سوی من باز خواهد شد.همان روز است که میتوانم مفاهیم جدید را پذیرا شوم و انقدر سفت و دودستی به مفاهیمی که دیگران برایم گفته اند دلخوش نکنم.

شاید توانستم به قاف هم برسم.خدا را چه دیددی؟؟؟؟؟

***

*اورادالی=به معنای قضاوت الهی است.پیشینیان اعتقاد داشتند که اگر کسی براستی بیگناه باشد.از سخت ترین آزمایشها هم سربلند بیرون می آید بدون اینکه آسیبی به وی برسد.عبور از آتش یکی از بارزترین نمونه های اجرای اورادالی بوده است.که سیاوش که در شاهنامه از وی صحبت شده است از این آزمون سربلند بیرون آمد.

***

پی نوشت چهارشنبه سوریانه:

لطفا از استفاده اژدر و بمب چند زمانه و بمب هسته ای و بمب نوترونی و موشک در کنار گوش زنان و کودکان و پیران خود داری فرمایید.لطفا اگر قصد دارید خودتان را بکشید دیگران را در کشتن خود سهیم نکنید.من و بقیه فعلا امید به زندگی داریم .شما اگر فکر میکنید که مرگ بهتر از این زندگی است برو در گوشه ای خلوت خودت را بترکان.تازه من برایت دست هم میزنم.خودکشی هم شهامت میخواهد به هرحال.

اما در هر حال با رعایت احتیاط هرچه میتوان خودت را تخلیه کن که در این اوضاع نابسامان یک چهارشنبه سوری سراسر هیجان میتواند وسیله خوبی برای تخلیه خشم بی امان تو باشد.اما مواظب باش چون.یا میمیری و راحت میشوی یا میمانی و تا آخر عمر بدبخت میمانی.

***

پی نوشت چهارشنبه سوریانه ی یک مونای گناهی:

یکی بیاد منو ببره چهارشنبه سورییییییییییییییییییییییییییییییی.

من میخوام بشینم رو آتیش ببینم پاکم یا نه.

البته احتمالا بعدش باید تا چند ماهی به جای نشستن بایستم و موقع خوابیدن دمر بخوابم.

من میخوام برم بیرون اژدر ببینم.!!!!

نمیدانم چرا.اما دلم میخواهد بروم وسط شادی کردن مردم.دلم میخواهد زل بزنم به چشمانشان و از شادی آنها شاد شوم.

فقط امیدوارم در چشمانشان جای شادی خشم و نفرت نبینم….

دیدگاه‌ها
  1. POOYAN می‌گوید:

    سلام…

    شاید منفجر شدیم…شاید این ازمایش برای اینه که ببینن کی بهتر می ترکه!

    تا بعد…فقط مواظب باش یه جایی بترکی که تیکه هات رو سر و کله مردم نریزه…

  2. طوبی می‌گوید:

    آتیش خیلی آدمو مست می کنه. آدمو مسخ می کنه. آتیش کلا یه حس غروری به آدم میده. بعضی وقتا فکر میکنم بیخود نیود که شیطان به آدم سجده نکرد. البته اون ناری که مال شیطان بود با این آتیش ظاهرا تفاوت داره. ولی به هر حال چیزی از همین جنس بوده. یه چیزی مثل یه قدرت برتر که فقط با آدمای بی گناه کاری نداره. درست مثل شیطون که گفته «الا عبادالله المخلصین» . بعضی وقتا دلم می خواد آتیش باشم. یه شعله آتیش با قدرت تشخیص آدمای بی گناه. اما بعد که خوب فکر می کنم می بینم نه همین آدم بودنم و نداشتن این قدرت و در این تصور ماندن که همه آدما بی گناهن برام راحت تره. درکش و تحملش.

    پ.ن: منم مثل مونا از همه کسایی که مرگ رو به زندگی ترجیح میدن خواهش می کنم بذارین ما زندگیمون رو بکنیم و خودمون برای خودمون تصمیم بگیریم که می خواهیم بمیریم یا نه. با وجود همه سوالای وحشتناک ذهن، درگیری ها، غم و غصه ها، آدمهای کج فهم دور وبرم، هزارتا دلیل شاد کننده هنوز دارم برای زنده موندن. پس بذارید زندگی کنیم.اما من هرگز حتی برای ثانیه ای دلم نخواسته آتش باشم.
    قضاوت کاریه که تنها یک نفر صلاحیت انجامش رو داره.اونم کسیه که از تمام مکنونات قلبی و درونی یک انسان آگاه باشه.
    در مورد آدمهای کج فهم:
    فهمیدن اونچیزی نیست که تو فکر میکنی طوبی عزیزم.
    فهم همه انسانها از درونشون نشات میگیره.قرار نیست اونچه که تو میفهمی من بفهمم یا برعکس.
    قرار هم نیست اونچه که شما میفهمی درست باشه و چیزی که دیگری میفهمه غلط باشه.
    اینا همه قراردادی هستن.نتیجه= هیچ انسانی کج فهم نیست.
    پس شاد باش.همه ادمها فهمیده و راست فهم هستن.ببخش که دخالت میکنم در تعابیرت.

  3. طوبی می‌گوید:

    بله. حق با توئه. از این ایکونای دستا بالا تسلیم. هیچ آدمی کج فهم نیست. احتمالا این قراردادهای ماست که با هم فرق می کنه و باعث می شه که یکی از یه حرفی یه چیز دیگه برداشت کنه که مدنظر گوینده نبوده. شادم تو هم شاد باش.همینطوره طوبی جان.

  4. می‌گوید:

    سوال خیلی جالبی پرسیدید
    اینکه چرا همه چیز از قبل تعریف شده و «شدن»ها و «نشدن»ها از قبل مشخص شده
    اصلا «چه کسی» اینها رو گفته و نیتش چی بوده…!؟
    به واقع ما چرا نباید بتونیم از داخل آتیش رد بشیم؟
    چرا نمیتونیم پرواز کنیم؟ که البته برخیها با سختیهایی، این مشکلو پشت سر گذاشتند…
    سوال بر سر اینکه «چرا نمیتوانیم؟» با «بتوانیم که چه؟»، فکر کنم عجین شده باشه!

    ولی متاسفانه انقدر این چیزها تو سر ما تکرار شده که انجام خیلی کارها برامون «غیر ممکن» موندند…!

    * بابت توضیحات در مورد اورادالی هم ممنون…اینکه این ها رو چه کسی تعیین کرده و چرا توضیح کوتاهی میدهم و وارد جزئیات نمیشوم.اینکه چه کسی اینها را گفته چندان مهم نیست.اما نیتش فکر کنم مهمتر باشد.صرفا برای اینکه تصویری داشته باشیم.تصویری که خیلی هم پیشرفته و متکامل نیست اما نیازهای ابتدایی مارا رفع میکند.توضیح بیشتر را نمیشود در عموم گفت.
    در مورد اینکه چرا نمیتوانیم.
    میتوانیم.فقط یادمان نمی آید.به یک سری علل.
    و در مورد انجامشان هم حق با شماست.یاد حکایتی از عارفی افتادم که بهشان گفتند فلانی پرواز میکند گفت پشه هم پرواز میکند و گفتند فلانی روی آب راه میرود گفت ماهی هم همینکار را میکند و میگفت انسان کسی است که در میان مردمان زندگی کند و…….
    میخواهم بگویم اینکارها به ذاته ارزش چندانی ندارند.یعنی ارزش غایی ندارند.مقدمه میتوانند باشند.اما باید دید هدف نهایی این مقدمه چیست.
    بله.تو کله ما خیلی چیزها فرو کرده اند که جز با تلاش بسیار نمیتوان خود را از قید این عقاید بعضا احمقانه رها ساخت.
    فقط باید بخواهید.

  5. هیچ کس می‌گوید:

    » هیچ کس» به همه کسانی که رنگ و برق دریا چشمانشان مسخ کرده است می گوید: بروید و زندگی کنید(!) اگر می توانید. بروید و خود برای خود تصمیم بگیرید(!) اگر می توانید. بروید و شاد(!) باشید اگر می توانید. بروید و خود را با افیون «امید»و » شادی» تخدیر کنید…

    اما «هیچ کس» به مونا میگوید: به درستی قید و بند مفاهیم و انتزاعات و لغات را حس کرده ای اما خلق مفاهیم نو و ساختن مجدد در زمینی سست و ناپایدار همان اشتباهی است که پیشینیانمان هنگام ساخت این مفاهیم کهنه(!) نمودند…

    زمانی «هیچ کس» اینجا از عنکبوتی سخن راند که در دام تنیده هایش گرفتار آمده است . تو ای مونا به دام تنیده های فکری و تارهای چسبان صفات و مفاهیم در نیفت

    پ.ن: و اگر غرور آدمی که خود را اشرف مخلوقات می داند اجازه دهد…هیچ کس نازنین:
    1)شادیهای مردم را کوچک و بی ارزش نشمار.به طوبی هم گفتم.هرکسی روشی برای زندگی اش دارد.قرار نیست آنچه شما درک میکننی همه درک کنند.شادی مردم با ارزش است.بلاخره میفهمند.دیرو زود دارد ولی سوخت و سوز نه.چرا وقتی مردم با چیزهای کوچک شاد میشوند به خودمان اجازه دهیم با رازهای بزرگ شادیشان را از ایشان بگیریم؟شادی موج لطیفی متصاعد میکند.شادی مردم دوست داشتنی است .
    2)در مورد مفاهیم هم بله.اما در مورد ساخت دوباره مفاهیم.نمیتوانم به هیچ انگاری مطلقی که شما دارید برسم.به هرحال این تن به علتی به این دنیا آمده اس.نمیخواهم تمام فرصتهایم را صرف سوت زدن و هیچ انگاشتن بکنم و از این طریق هیچ پیشرفتی نکنم.درست است که سست است و ناپایدار.اما از هیچ بهتر است.
    3)در مورد غرور:غروری در کار نیست.آدمی را با غرور چه کار که تمام هستی اش در چشم برهم زدنی نیستی میشود.
    غرور نیست.یقین توانستن است.

  6. هیچ کس می‌گوید:

    اصلاح کامنت بالا: دنیا به جای دریا

  7. آدمک می‌گوید:

    هیچ کس!
    خیلی شبیه «خدا»ها حرف می زنی!شاید هم هیچ کس خدای گونه ای باشد.
    همه ما خدا هستیم.
    فقط اگر بدانیم که میتوانیم خدا شویم.
    شاید هیچکس عزیز فهمیده باشد.

  8. سلام مونا عزيزم... می‌گوید:

    بگويم…
    بهارت مبارك…
    خوب باش عزيزم…
    هميشه يادت هستم… ببخش كه كمرنگم… تا حد گاه نبودن…
    هستم… مي داني؟
    مراقب خودت باش….
    بهاري باش…
    بهار شما هم مبارک اما ای کاش مینوشتید چه کسی هستید!!!
    به هر حال ممنون…

  9. خارپشت می‌گوید:

    نامم را نوشتم برايت مونا…. كامنت بالايي را خارپشت برايت نوشت…حدس میزدم خارپشتم.
    ممنون.
    سال نو تو هم مبارک خارپشت نازنینم.
    جایت بسیار در لحظات خالی است…
    میدانستی؟؟؟
    کاش سال جدید بیشتر بیایی.
    دلم برای گپ زدن با خارپشت تنگ شده است…

بیان دیدگاه