یه پست از یه مونای دیوونه !!!

منتشرشده: 30 مارس 2010 در دسته‌بندی نشده

کنترل ضبط ماشین را میگیرم در دستم.طبق معمول.دنبال آهنگی میگردم که انقدر روی مغزم گوپس گوپس نکند.

به آهنگ بعدی که میرسم احساس میکنم آشنا است.

صبر میکنم.آهنگ را میشناسم.کنترل ضبط را روی داشبورد  ماشین می اندازم.هایده است که میخواند.بهترین خواننده ای که ایران به خودش دیده است.میخواند:

وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد            انگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا میاد…

چقدر این آهنگ را دوست دارم.

چه حس شیرینی بهم دست می دهد.

دلم میخواهد این حس شیرین را جاودانه کنم.دلم میخواهد مثل همیشه این آهنگ را در ذهنم به کسی اختصاص بدهم تا با آن هم آهنگ را جاودانه کنم و هم یک انسان را.

میگردم.به دنبال کسی که وقتی می آید صدای پایش از همه جاده ها بیاید.دنبال کسی که تا وقتی در باز میشود و لحظه دیدن میرسد هرچی که جاده است به قلب من برسد.به دنبال کسی که همه کسم باشد و بدون او نفسم بگیرد.به دنبال کسی که اگر او را داشته باشم به هرچی میخواهم رسیده باشم.کسی که وقتی نیست دلم نخواهد قلبم را برای کسی تکرار کنم و بگذارم گلهای خواب آلوده بخوابند.به دنبال کسی که تنم بدون او نتواند زنده باشد.به دنبال کسی که عزیز ترین سوغاتی اش غبارپیراهنش باشد و عمر دوباره من دیدن و بوئیدنش باشد.

کسی که او را برای هوس نخواهم و تنها برای نفس بخواهمش!!!!!!!!!

میگردم.از گذشته شروع میکنم.مرور میکنم تمام کسانی که آمدند و رفتند را.

هرچقدر زور میزنم نمیتوانم انسانی را پیدا کنم با این میزان ارزش برایم.

حیرت میکنم.همین چند وقت  بود که چند روزی حس میکردم عاشق شده ام برای اولین بار!!!

اما نمیدانم چرا همان موقع هم از گفتن و فکر کردن به عشق خنده ام میگرفت به نظرم مضحک می آمد که عاشق شوم.آن موقع تعجب میکردم که چرا مثل عشاق نیستم.شرحشان را خوانده بودم.باید خیلی بی تاب و بیقرار و مسکوت و اینها میبودم.اما اصلا چنین چیزی نبود.

فکر کردم که چقدر همیشه عادتهایم را عشق مینامم!!!

فکر کردم چقدر بقیه هم عادتهایشان را عشقشان میدانند!!!

فکر کردم آیا من پستی کرده ام که حس کردم عاشقم ولی هرگز نبودم؟؟؟؟

نمیدانم.مهم نیست.این سیکلی است که هر روز در زندگی من تکرار میشود.هر روز فردی جدید.هر روز حسی نو.هر روز به دنبال کشف رازی کشف نشده.اما نمیدانم چرا وقتی کشفش میکنم برایم بی معنی و بی اهمیت میشود.

هر روز به دنبال کشف آدمی نو هستم.اما وقتی تمامش را فهمیدم یا اقلا به اندازه ای که حس کردم لازم است بدانم دانستم دیگر برایم آن فرد نخواهد بود

با همه مهربان و صادقم اما قلبم با کسی نیست.انگار عاشق کسی شدن برایم باری غیرقابل تحمل است.

همچنان دنبال موجود دو پایی میگردم به نام انسان غیر از خودم که این آهنگ را به او تقدیم کنم.

میگردم دنبال انسانی که لایق این تقدیم باشد.آن انسان باید چه کسی باشد؟؟؟؟؟؟؟؟

زیبا باشد؟؟خوش اندام باشد؟؟پولدار باشد؟؟مهربان؟؟شان اجتماعی بسیار؟؟شوخ؟؟شاد؟؟مقتدر؟؟همراه؟؟

نع.

انگار که دلم انسانی را پیدا نمیکند که لایق این دل باشد.

تنها یک نفر هست………

یک نفر……….

***

پی نوشت :

سالها دل طلب جام جم از ما میکرد                    وانچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد

***

پی نوشت خیلی بی ربط:

چرا کسی نفهمید چرا حلاج میگفت انا الحق؟؟؟؟

***

پی نوشت گنگ:

چرا او من نباشد وقتی من اویم؟؟؟؟

دیدگاه‌ها
  1. همیشه بارانی می‌گوید:

    سلام خیلی واضح و قابل لمس بود نوشته ها و واقعا احساس می کردی که خودت تو ماشین نشستی در عوض این ترانه من هم تو ماشین این ترانه رو دارم و یک تیکه رو براتون می نویسم
    راه من از تو دور دوره دل من مگه سنگ صبوره تو بگو چه کنم دیگه پر شده کاسه صبرم دیگه بغضی در دل ابرم تو بگو چه کنم
    دوست داشتی من رو به اسم همیشه بارانی لینک کن و خبرم کن تا لینک کنمممنون دوست عزیز.
    لطف دارید.

  2. مریم می‌گوید:

    منظورت از «کسی» در جمله مربوط به حلاج چیه/کیه؟
    خیلی ها فهمیدند؛ همه آنها که در طول تاریخ این سرزمین، از سوی دینداران (دینکاران) رسمی کور شدند، به سیاهچاله انداحته شدند، به دار کشیده شدند، سوزانده شدند و و خاکسترشان در فضا پخش شد، فهمیدند آن جمله حلاج یعنی چی.
    اگر هم منظورت از «کسی» فک و فامیل و همکلاسی و همکاران است، که خودت می دونی دیگه!حق با شماست.
    تسلیم…

  3. آرمان سبز می‌گوید:

    فراموشی باعث میشه آدم فکر کنه که اصلا نبوده چه برسه به عاشق بودن.

    اصل اینه که در دم چه احساسی داری . 20 سال بعد ممکنه وجود خودتم انکار کنی …

بیان دیدگاه