تشبیه!!!

منتشرشده: 20 آوریل 2010 در دسته‌بندی نشده

تصاویر مربوط به دود ناشی از فوران آتشفشان را نگاه میکنیم.

من میگویم وای.شبیه بستنی قیفی دستگاهی است که روش شکلات مایع ریخته باشند.

او میگوید:به نظر من شبیه مغز انسان است.

میمانم.

حقیقت یکی است.

برای من شبیه بستنی قیفی دستگاهی است که عاشقش هستم.

برای او شبیه مغز.همانی که هر روز با آن سر و کار دارد و بیش از هرچیزی قبولش دارد.

حقیقت این است که این دود ناشی از آتشفشان نه بستنی است و نه مغز.

اما هرکس آن را آنطور درک میکند که دلش بخواهد.

هرکس هر حقیقتی را آنطور تفسیر میکند که به مفاهیم پذیرفته مغزش نزدیک تر باشد.

همیشه همینطور است.

در تمام درک ما.در تمامی تفاسیرمان.در همه چیز.

و من حس میکنم چه قدر تشبیه من و او با هم فرق دارد و متضاد است!!!!

یادم می آید که نگاه من و او به همین نسبت متفاوت و متضاد است.

یادم می آید دریچه نگاه من چقدر غیرمادی است و برای او چقدر مادی!!!

به نظرم خیلی هم عجیب نیست که تشبیه من و او انقدر متفاوت باشد…

***

پی نوشت:

حذف پست قبل به علت این بود که خواستم در خلوت خودمان بماند نازنین…

***

بعدا نوشت:

چه کیفی میدهد وقتی زل میزنی در چشمان تاریکی و در گندابش غرق نمیشوی…

دیدگاه‌ها
  1. بی پدر خودشیفته می‌گوید:

    از جایی که هستی مطمئنی: مقابل تاریکی… یا توی گنداب تاریکی؟
    الان کجا هستی؟
    من که زیاد مطمئن نیستم. دیگه نه. هرچی بزرگتر می شی ایمانت و می دی و به جاش شک می خری. به همه چیز.
    تفسیر منم مثل توئه. بستنی قیفی. من ابرای سفید و تپل آسمون رو هم اینطوری می بینم. مخصوصا تابستونا.نه خودشیفته جان.
    من از جای خودم مطمئن نیستم.
    زیرا ممکنه من هم ته ته تاریکی باشم.اما اون پی نوشت دقیقا به علتی خاص نوشته شد.بخاطر چیزی که در لحظه رخ داد و من از اونجا که همیشه عادت دارم وقتی چیزی در لحظه رخ میده در لحظه تصمیم میگیرم نوشتمش.
    پس خیلی هم جدی نگیرش.
    به قول هیچ کس:
    من هم دیوانه ای هستم با افکار مالیخولیایی.زیاد جدی اش نگیرید…

بیان دیدگاه